• Log in with Facebook Log in with Twitter Log In with Google      Sign In    
  • Create Account
  LongeCity
              Advocacy & Research for Unlimited Lifespans


Adverts help to support the work of this non-profit organisation. To go ad-free join as a Member.


Photo
* * * * * 1 votes

Longevity News Persian اخبار مربوط به تمدید حیات

longevity persian

  • Please log in to reply
140 replies to this topic

#121 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 13 November 2015 - 03:19 PM

81-300x248.jpg

 

 

موفقیت در مهار بیماری آرتریت روماتوئید در مدلهای آزمایشگاهی

 

 

محققین عضو FASEB بر پایه نتایج یک مطالعه که بر روی موشهای مدل بیماری آرتریت روماتوئید صورت گرفته است، مدعی شده اند که موفق به ابداع نوعی ایمنی درمانی سلولی شده اند که به کمک آن و بوسیله تزریق داخل وریدی سلولهای M-MDSCs یا Monocytic myeloid derived suppressor cells می توان به شکل موثری بیماری آرتریت روماتوئید را در انسان، کنترل کرد.

 

در طی این مطالعه، محققین متوجه شدند که به کمک M-MDSCs می توان به شکل موثری پرولیفراسیون سلولی را در لنفوسیتهای T و B مهار کرد و بدین ترتیب با کنترل تولید آنتی بادیها، علائم آرتریت روماتوئید را در مبتلایان بهبود بخشید.

 

آنها امیدوارند که به کمک نتایجی که در این مطالعه بدست آوردند به درک صحیح تری از پتانسیل M-MDSCs در پروتکل های سلول درمانی برای مقابله با بیماریهای خودایمنی دست پیدا کنند.

 

روند کلی در این مطالعه به این صورت بود که محققین میزان کارایی و عملکرد سرکوب کنندگی M-MDSCs را در قبال پرولیفراسیون لنفوسیتهای T و B در قالب آزمونهای مختلف مورد ارزیابی قرار دادند؛ به این ترتیب که در جمعیت نمونه مورد نظر، 5 تزریق داخل وریدی از M-MDSCs اجرا شد و سپس بر اساس شاخصهای تاثیر و میزان ایجاد آسیب دیدگی در مفاصل، ارزیابی های بعدی صورت گرفت. در نهایت نتایج به وضوح نشان دادند که در جمعیت موشهایی که پروتکل ایمنی درمانی M-MDSCs را دریافت کرده بودند در مقایسه با جمعیت کنترل، پس از القاء بیماری، علائم آرتریت به میزان قابل ملاحظه ای کمتر است.

 

لازم به ذکر است که در طی مطالعات و بررسی های قبلی، استفاده از سلول درمانی مبتنی بر سلولهای سیستم ایمنی و بخصوص استفاده از لنفوسیتهای T، درمان کلینیکی بسیاری از بیماریها بخصوص سرطانها را تحت تاثیر قرار داده بود و درمان این امراض را دچار تحول کرده بود ولی در مطالعه اخیر، برای نخستین بار نه تنها پتانسیل M-MDSCs در قالب پروتکل های سلول درمانی معرفی شد بلکه برای نخستین بار، روش درمانی موثری نیز برای مقابله با بیماریهای خودایمنی معرفی گردید.  

 

منبع:

 

 http://www.iranlongevity.com/?p=1171

 

 



#122 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 13 November 2015 - 03:23 PM

139-300x242.jpg

 

 

جسم سالم و ذهن سالم

 

 

به جرات می توان گفت که عموم انسانها در جوامع مختلف با سطوح مختلف از دسترسی به امکانات و منابع رفاهی، اجتماعی و اطلاعاتی، در این نکته اتفاق نظر دارند که سلامت ذهنی انسان به شدت تحت تاثیر سلامت جسمی آن قرار دارد و این نکته حتی  با مقایسه سطح سلامت افراد سالخورده، به وضوح قابل مشاهده است.

 

اما سئوال اینجاست که چگونه سلامت جسم می تواند تا این اندازه بر سلامت ذهن موثر باشد و علیرغم افزایش سن، همچنان تضمین کننده پویایی آن باشد؟ بر همین اساس محققین دانشگاه Tsukuba در کشور ژاپن، مطالعه ای را در این زمینه طراحی و اجرا کردند تا به شواهد مستندی در این زمینه دست پیدا کنند.

 

این محققین در طی این مطالعه برای نخستین بار موفق شدند تا وجود ارتباط مستقیم بین فعالیت و کارکردهای مغز و سلامت جسم را در گروهی از افراد کهنسال ژاپنی به صورت مستند به اثبات برسانند؛ بطوریکه با مقایسه عملکرد قسمتهای مختلفی از مغز این افراد با افراد جوانتر، نشان دادند که در افراد کهنسالی که از سلامت جسمی بالاتری برخوردارند، عملکرد مغز می تواند حتی در حد افراد جوان، پویا و کارا باشد.

 

لازم به ذکر است که با افزایش سن و ورد به سنین سالخوردگی، افراد در مقایسه با سنین جوانی خود از قسمتهای متفاوت تری از مغز برای انجام فعالیتهای مشابه استفاده می کنند. به عنوان مثال، در سنین جوانی معمولاً برای انجام امور مرتبط با حافظه کوتاه مدت، درک معانی لغات و همچنین شناسایی افراد، اشیاء و یا تطابق وقایعی که قبلاً اتفاق افتاده اند، عمدتاً از سمت چپ ناحیه PFC یا Prefrontal Cortex مغز استفاده می شود اما برای انجام همین امور در سنین کهنسالی، لازم است که هر دو سمت چپ و راست ناحیه PFC وارد عمل شوند.

 

لازم به یادآوری است که ناحیه PFC درست در قسمت جلوی مغز و پشت پیشانی جمجمه واقع شده است و از کارکردهای اصلی آن می توان به نقش آن در فعالیتهای اجرایی مغز، حافظه، هوش، گویش و بینایی اشاره کرد.

 

در ارتباط با فعالیتهایی که نیازمند بکارگیری حافظه کوتاه مدت در کنار حافظه بلند مدت هستند و همینطور کارکردهای مهاری مغز، در افراد جوان نیز بیشتر از سمت راست ناحیه PFC استفاده می شود در حالیکه در افراد مسن، برای انجام این نوع فعالیتها، باز هم لازم است که هر دو سمت چپ و راست ناحیه PFC وارد عمل شوند.

 

بنابراین آنچه که مشخص است این است که با افزایش سن، مسئولیت انجام فعالیتهای ذهنی در ناحیه PFC بجای اجرا در تنها یک قسمت، به هر دو سمت PFC ارجاع داده می شوند. به این پدیده در اصطلاح، HAROLD یا Hemisphere asymmetry reduction in older adults گفته می شود و نمایانگر تغییر سازماندهی مغز به دلیل کاهش ظرفیت و کارایی آن ناشی از تغییرات ساختاری و فیزیولوژیک مغز به دنبال سالخوردگی است.

 

در این مطالعه که بر روی 60 مرد در سنین بین 75-64 سال صورت گرفت، ابتدا با اجرای آزمونهای آمادگی جسمانی، میزان کارایی هوازی آنها اندازه گیری شد. سپس با گروهبندی این افراد در طیفهای مختلف و متنوع از آمادگی فیزیکی، آزمونهای مربوط به اندازه گیری کارکردهای مغز مانند زمان واکنش، فعالیتهای اجرایی و ... در مورد آنها اجرا شد. در طول تمامی مراحل اجرای آزمونهای مغزی نیز فعالیت ناحیه PFC مغز آنها نیز به کمک روش عکسبرداری fNIRS یا functional Near Infrared Spectroscopy ثبت و مورد ارزیابی قرار قرار می گرفت.

 

در تکنیک fNIRS به کمک حسگرهایی که بر روی سر قرار داده می شود، میزان غلظت اکسیژن خون در عروق خونی سطحی اندازه گیری می شود و بدین ترتیب میزان فعالیت لایه های بیرونی مغز مشخص می شود.

 

در ادامه، نتایج این آزمون در کنار نتایج آزمونهای آمادگی جسمانی هر یک از این افراد و آزمونهای مربوط به کارکرد صحیح مغز مانند آزمون Color word matching stroop test مورد ارزیابی قرار گرفت و مشخص شد که در افراد مسنی که عملکرد بهتری در آزمونهای کارکرد مغز داشتند، علاوه بر اینکه پدیده HAROLD وجود ندارد و فعالیتهای ذهنی آنها عمدتاً معطوف به تنها یک سمت از ناحیه PFC می شود، از سلامت جسمی بهتری نیز برخوردارند و عملکرد بهتری در آزمونهای آمادگی جسمانی داشته اند. به عبارت دیگر، بر اساس نتایج این مطالعه، هر چه میزان کارایی هوازی بدن بالاتر باشد میزان کارایی مغز نیز در فعالیتهای اصلی منتسب به آن نیز بهتر خواهد بود.

 

در مورد علت ایجاد این وضعیت نیز این محققین معتقدند که با توجه به اینکه حجم و انسجام ماده سفیدی که ارتباط بین نواحی چپ و راست مغز را برقرار می کند بدنبال سالخوردگی به شدت، کاهش می یابد، پدیده هایی مانند HAROLD در مغز افراد مسن اتفاق می افتد اما در افراد مسنی که سلامت جسمی خود را با داشتن یک زندگی سالم در کنار تغذیه مناسب و ورزش مستمر حفظ می کنند، این ماده سفید دچار تحلیل کمتری می شود؛ هر چند که اثبات این فرضیه نیازمند انجام بررسی های بیشتری در این زمینه است. 

 

منبع:

 

http://www.iranlongevity.com/?p=1175

 

 

 



#123 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 13 November 2015 - 03:27 PM

140-300x300.jpg

 

 

ساعت بیولوژیک پانکراس

 

 

ساعت بیولوژیک بر اساس مفاهیم کلی علم بیولوژیک، وظیفه هماهنگی اعمالی مانند خواب، غذا خوردن و یا به عبارت دقیق تر کل فعالیتهای فیزیولوژیک بدن را با سیکل 24 ساعته شبانه روز را بر عهده دارد. آنچه که تاکنون در ارتباط با این مکانیسم تنظیمی و کنترل کننده در بدن استنباط شده است این است که اصلی ترین ساعت بیولوژیک بدن در مغز قرار دارد اما هر یک از ارگانهای مختلف بدن نیز به نوبه خود تحت کنترل ساعت بیولوژیک جداگانه ای قرار دارند و در صورتیکه هر یک از عوامل ژنتیکی، محیطی و یا رفتاری، کارکرد این ساعات را مختل کنند، بیماریهای مختلف متابولیکی و یا رفتاری، ایجاد خواهد شد.

 

در جدیدترین مطالعه ای که در این زمینه توسط محققین دانشگاه Northwestern صورت گرفته است، مشخص شده است که این ساعت بیولوژیک در پانکراس با مدیریت دقیق تعداد زیادی از مسیرهای ژنتیکی، نقش مهمی در پروسه ایجاد و رهاسازی انسولین و کنترل قند خون دارد و این امیدواری را ایجاد کرده است که احتمالاً در آینده بتوان به کمک این یافته های جدید به شکل موثرتری برای پیشگیری و درمان بیماری دیابت در کودکان و بزرگسالان اقدام کرد.

 

در بررسی های قبلی که در این زمینه توسط همین گروه تحقیقاتی بر روی موشها، صورت گرفته بود، به صورت اجمالی مشخص شده بود که چنین مکانیزم تنظیمی در پانکراس برای کنترل ترشح انسولین و تنظیم قند خون وجود دارد و حتی نشان داده شد که بلوک سیگنالهای این مکانیسم تنظیمی می تواند منجر به ایجاد چاقی و دیابت نوع دو گردد اما جزئیات عملکرد این ساعت بیولوژیک و همچنین پتانسیل درمانی آن، ناشناخته باقی مانده بود.

 

در واقع، اکثر ژنهای دخیل در عملکرد ساعت بیولوژیک کد کننده یکسری فاکتورهای نسخه برداری هستند که از این طریق می توانند کارکردهای مختلف سلول و در مقیاس وسیعتر یک ارگان و سپس کل بدن را کنترل کنند.

 

در همین راستا، در طی مطالعه اخیر، محققین مکانیسم کنترل بیان چندین هزار ژن مختلف را در پانکراس توسط سیگنالهای ساعت بیولوژیک شناسایی کردند. به عبارت دیگر، آنها موفق به ترسیم نقشه ژنتیکی جدیدی در پانکراس شده اند که نشان می دهد چگونه بیان ژنها در پانکراس و حفظ برهمکنش محصولات آنها تحت تاثیر سیگنالهای تاریکی و روشنایی ناشی از گردش روزانه زمین به دور خود قرار دارد.

 

در ادامه این محققین توجه خود را به صورت خاص به سلولهای بتا در پانکراس معطوف کردند که مسئول ترشح انسولین به خون می باشند و با استفاده از فن آوریهای تعیین سکانس در کنار روشهای آنالیز کارکرد ژنها در سلولهای بتا در شرایط بیان کامل و معیوب ژنها، نقشه فاکتورهای نسخه برداری و ژنهای ساعت بیولوژیک را در این سلولها نیز ترسیم کردند.

 

سپس آنها تلاش کردند تا کارکردهای دقیق این ساعت بیولوژیک و همچنین عوامل مختل کننده آنرا را نیز شناسایی کنند و برای این منظور علاوه بر بررسی تاثیر بیماری دیابت، اثرات سایر عوامل مانند پروسه طبیعی سالخوردگی، استرس، انواع رژیمهای غذایی و همچنین پدیده Jetlag را نیز مورد مطالعه قرار دادند.

 

در مجموع، با در نظر گرفتن تمامی یافته های جدید، بار دیگر این عقیده، تقویت شد که عملکرد صحیح و منظم ساعت بیولوژیک بدن، یکی از مهمترین عوامل حفظ سلامت می باشد و باید برای استفاده از این پتانسیل درون بدن، تحقیقات گسترده تری در این زمینه صورت پذیرد.   

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1179

 

 

 



sponsored ad

  • Advert

#124 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 November 2015 - 05:41 PM

79-300x300.jpg

 

 

شناسایی یک هدف درمانی مشترک برای بیماریهای آلزایمر و مولتیپل اسکلروزیس

 

 

نتایج دو مطالعه که به تازگی و تقریباً بصورت همزمان ارائه شده اند، نشان می دهند که فعالسازی یک گیرنده پروتئینی خاص بر روی سطح سلولهای مغز می تواند روند پیشرفت بسیاری از بیماریهای نورولوژیک بخصوص آلزایمر و مولتیپل اسکلروزیس را بسیار آهسته تر کند. بنا به گفته محققین، این یافته از پتانسیل درمانی قابل ملاحظه ای در ارتباط با این دو بیماری نورودژنراتیو برخوردار است.

 

در طی این مطالعات که بر روی موشهای مهندسی شده ترانسژنیک صورت گرفت، مشخص شده است که نقش اصلی در پاکسازی ضایعات و زباله های سلولی در بافت مغز را یک گیرنده خاص بر عهده دارد. این ضایعات و زباله های سلولی عمدتاً یا حاصل فعالیتهای طبیعی و روزانه مغزی هستند و یا اینکه ناشی از تاثیر حملات نادرست سیستم ایمنی بر علیه سلولهای مغزی می باشند و در صورتیکه این زباله ها و ضایعات سلولی برای مدت زمان درازی در بافت و فضای اطراف مغز باقی بمانند، می توانند سبب ایجاد بیماریهای نورولوژیک شوند.

 

نتایج این دو مطالعه به وضوح نشان دادند که در موشهایی که حتی یک نسخه ناقص از پروتئین TREM2 یا Triggering Receptor Expressed on Myeloid 2 را دارند نیز روند ایجاد پلاکهای مغزی آلزایمر بسیار کندتر است و از سوی دیگر نبود این پروتئین در موشها، مشکلات فراوانی را در پاکسازی زباله های سلولی ناشی از آسیبهای وارده به پوشش محافظ سلولهای عصبی (مانند آنچه که در بیماری مولتیپل اسکلروزیس دیده می شود) ایجاد می کند.

 

محققین فعال در این زمینه، مدتهاست که به کمک انجام بررسی ها و اجرای طرحهای مختلف در صدد شناسایی را (هایی) برای کنترل مکانیسم هایی هستند که در پاکسازی و ترمیم بافت مغز، نقش دارند و اکنون نتایج این دو مطالعه، شواهد ارزشمندی را در اختیار آنها قرار داده است که پروتئین TREM2 می تواند پاسخ مناسبی به این نیاز باشد.

 

لازم به ذکر است که در طی مطالعات قبلی نیز به صورت جسته و گریخته مشخص شده بود که برخی اشکال ژن کد کننده TREM2 با ایجاد زوال عقل زودرس و افزایش خطر ابتلاء به بیماریهای آلزایمر، پارکینسون و همچنین ALS یا Amyotrophic Lateral Sclerosis نیز ارتباط دارند؛ از اینرو آنها این احتمال را می دادند که این پروتئنی که بر روی سلولهای میکروگلیای مغز یافت می شود، در حفظ و ترمیم سیستم اعصاب مرکزی نقش موثری دارد، تا اینکه نتایج این دو مطالعه اثبات کرد که این پروتئین نقش انکارناپذیری در روند پیشرفت این بیماریهای نورولوژیک دارد.

 

در بیماری آلزایمر، آمیلوئید بتا که محصول جانبی متابولیسم مغز است و باید بطور طبیعی از مغز پاک شود، بدلیل ایجاد اختلالاتی، همچنان در بافتهای مغز باقیمانده و پلاکهای آمیلوئید را ایجاد می کند. این محققین به منظور بررسی تاثیر این پروتئین در روند ایجاد و پیشرفت بیماری آلزایمر، با زادآوری از موشهایی که مهندسی شده بودند، نسلی از موشها را ایجاد کردند که از همان بدو تولد مبتلا به وضعیتی شبیه به بیماریهای آلزایمر بودند. سپس آنها به دقت، روند ایجاد پلاکهای آمیلوئید را در سنین مختلف در این موشها پایش کردند و در نهایت مشاهده کردند که زمانیکه TREM2 بیان می شود، میکروگلیاها، اطراف پلاکهای آمیلوئید تجمع می کنند و احتمالاً آماده می شوند تا این پلاکها را جذب و سپس آنها را از بین ببرند و زمانیکه این پروتئینها بیان نمی شوند، این تجمع میکروگلیاها هم ایجاد نمی گردد.

 

در بیماری MS، واکنش نادرست سیستم ایمنی نسبت به میلین که پوشش محافظ اطراف سلولهای عصبی است، منجر به ایجاد و بجای گذاردن قطعات مختلفی از میلین در بافت مغز بصورت زباله می گردد. در صورتیکه این زباله های سلولی به شکل مناسبی جمع آوری نشوند، با تحریک آغاز مکانیسمهای ترمیمی بافت مغز، سبب ایجاد ضایعات شدیدی در سلولهای عصبی می شوند.

 

این محققین به منظور بررسی بیماری MS، به موشهایی که فاقد ژن TREM2 بودند، ترکیبی به نام Cuprizone را تلقیح کردند. این ترکیب با از بین بردن میلین، شرایطی شبیه به بیماری MS را در این موشها ایجاد می کرد. هنگامیکه موشهای سالم در معرض Cuprizone قرار می گیرند، قادر هستند که بیشتر قطعات میلین را از بافت مغز خود پاکسازی کنند اما در موشهایی که فاقد ژن کد کننده TREM2 هستند، حتی پس از 12 هفته از زمان تلقیح نیز همچنان قطعات میلین در بافت عصبی قابل شناسایی و مشاهده هستند.

 

این محققین در ادامه و به صورت مستند نشان دادند که پروتئین TREM2 قادر به شناسایی مولکولهای آمیلوئید بتا و همچنین سایر مولکولها و قطعات آسیب رسان به نورونها می باشند و به کمک میکروگلیاها و بواسطه مکانیسم خودتخریبی این سلولها، آنها را به عنوان زباله از بافت مغز پاکسازی می کنند.   

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1184

 



#125 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 November 2015 - 05:46 PM

80-300x300.jpg

 

 

شناسایی یک هورمون جدید با قابلیت ممانعت از ایجاد مقاومت به انسولین

 

 

محققین دانشگاه Southern Califiornia بر پایه نتایج یک مطالعه، مدعی شده اند که هورمونی را شناسایی کرده اند که می تواند مانع از افزایش وزن ناشی از استفاده از غذاهای پرچرب گردد و در عین حال متابولیسم بدن را به وضعیت طبیعی بازگرداند؛ به عبارت دیگر این هورمون دارای اثراتی شبیه به انجام تمرینات ورزشی بر روی متابولیسم بدن است.

 

هورمونها، مولکولهایی هستند که به عنوان سیگنالهای مولکولی بدن منجر به ایجاد تغییرات فیزیولوژیکی مختلفی در بدن می شوند. این هورمون جدید که MOTS-c یا Mitochondrial Open reading frame of the 12S rRNA-c نامگذاری شده است عمدتاً بر روی بافت عضلانی موثر است و با ممانعت از ایجاد مقاومت به انسولین ناشی از سالخوردگی و یا ناشی از رژیمهای غذایی، حساسیت به انسولین را در این بافت، حفظ می کند.

 

بنا به گفته این محققین، شناسایی MOTS-c، یک پیشرفت قابل ملاحظه در زمینه طراحی استراتژیهای درمانی جدید در قبال بیماریهای مرتبط با سالخوردگی مانند دیابت، محسوب می شود. آنها به منظور بررسی اثرات این هورمون، آن را به موشهایی که همواره با رژیمهای غذایی پرچرب، تغذیه می شدند، تزریق کردند. لازم به ذکر است که تغذیه موشها با رژیمهای غذایی پرچرب معمولاً سبب ایجاد مقاومت به انسولین در آنها می گردد که به نوبه خود سبب ابتلاء آنها به چاقی و سپس دیابت می شود.

 

در ادامه، این محققین مشاهده کردند که تزریق این هورمون، نه تنها مانع از ایجاد چاقی و دیابت ناشی از مقاومت به انسولین، در این موشها می شود بلکه در ادامه اثرات مقاومت به انسولین وابسته به سالخوردگی را نیز در آنها مهار می کند.

 

نتایج این مطالعه، بار دیگر نقش موثر میتوکندری و اهمیت آن به عنوان یک تنظیم کننده فعال متابولیسم بدن را برجسته کرد؛ چرا که علاوه بر نقش شناخته شده این اندامک به عنوان محل تامین انرژی سلول، DNA آن نیز کد کننده هورمون منحصربفرد MOTS-c می باشد. لازم به یادآوری است که سایر هورمونهای شناخته شده در بدن، توسط DNA موجود در هسته سلول، کد می شوند.

 

هر چند که تاکنون، تمام مطالعاتی که بر روی MOTS-c صورت گرفته است بر روی موشهای آزمایشگاهی بوده است ولی با توجه به اینکه خود این هورمون و مکانیسم های کارکرد آن در سایر پستانداران از جمله انسان نیز وجود دارد، نتایج این مطالعات نیز به نوعی قابل تعمیم به سایر پستانداران نیز می باشد. بر این اساس شرکتهای زیست فناوری مختلفی در این زمینه فعال شده اند تا با شناسایی جزئیات بیشتر و دقیق تر این هورمون در انسان، بتوانند آزمونهای بالینی مربوط به آنرا بر روی انسان در طی چند سال آینده، آغاز کنند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1188

 

 



#126 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:05 PM

141.jpg

 

 

شناسایی جزئیات جدیدی از عوامل موثر بر افزایش احتمال ابتلاء به سرطان

 

 

تقریباً در تمامی انسانها صرف نظر از سطح سلامت، معمولاً با افزایش سن، احتمال ابتلاء به انواع سرطانها، افزایش می یابد و تاکنون اصلی ترین دلیل بروز این اتفاق ناخوشایند، انباشته شدن تدریجی انواع مختلف موتاسیونهای ژنتیکی، تشخیص داده شده است اما نتایج جدیدترین مطالعه ای که در این زمینه توسط محققین مرکز سرطان شناسی دانشگاه Colorado صورت گرفته است، نشان می دهد که تجمع موتاسیونهای سرطانزا به تنهایی قادر به ایجاد سرطان نیستند و موفقیت آنها وابسته به عوامل دیگری است.

 

در یک نمای ساده این یافته را می توان اینگونه تشریح کرد که: سلولهای سالم معمولاً در اکوسیستم بافت های سالم می توانند بهینه باشند و کارکرد طبیعی خود را اجرا کنند اما با تغییر اکوسیستم بافت، این شرایط نیز تغییر می کند و این امکان فراهم می شود که حتی سلولهای ناسالم نیز بتوانند خودنمایی کنند.

 

به عنوان نمونه، یکی از شایع ترین عواملی که می تواند نظم اکوسیستم بافتها را با اختلال جدی مواجه کند، واکنشهای التهابی است که همواره با افزایش سن، موارد بروز و شدت آنها نیز افزایش می یابد و بدین ترتیب شرایطی فراهم می گردد که سلولهای حامل موتاسیونهای سرطانزا نیز امکان رقابت با سلولهای سالم را پیدا می کنند و در صورت عدم کنترل این شرایط، با بروز یک مکانیسم انتخاب طبیعی، جمعیت غالب سلولها از سلولهای سالم به سلولهای سرطانی، شیفت پیدا می کند.

 

این محققین در طی مطالعات قبلی خود بارها به کمک رایانه، نحوه گسترش سرطان به کمک انتخاب طبیعی را مدل سازی کرده بودند اما در طی مطالعه اخیر آنها موفق شدند تا حد زیادی نحوه بروز این پدیده را در موشهای آزمایشگاهی، تشریح کنند.

 

بر این اساس، آنها در طی این مطالعه به صورت خاص، اکوسیستم ذخیره سلولهای پیش ساز لنفوسیتهای B و نحوه ایجاد لوسمی ناشی از این سلولها را مورد مطالعه قرار دادند. در واقع آنها در طی این مطالعه در پی پاسخ به این پرسش بودند که چه عواملی سبب می شوند که جمعیت سرطانی از سلولهای پیش ساز لنفوسیتهای B جایگزین جمعیت سالم این سلولها شود؟

 

در همین راستا، آنها بر روی نقش التهاب (به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل تغییر دهنده انسجام بافتها به واسطه افزایش سن) در مغز استخوان که محل ذخیره این پیش سازهای لنفوسیتی است، متمرکز شدند.

 

در حالت طبیعی، آنچه که انتظار می رود این است که این ذخیره سلولهای خونی به تدریج و با افزایش سن، کاهش پیدا کند اما وقوع موتاسیونهای سرطانزا در این سلولها با ایجاد تغییرات اساسی در بیولوژی آنها، این امکان را برای آنها فراهم می کند که بتوانند پس از وقوع واکنشهای التهابی در مغز استخوان، زنده باقی بمانند و از سوی دیگر سلولهای سالم نیز در وضعیت نامساعدی قرار می گیرند که امکان مقابله با این شرایط را ندارند و بدین ترتیب سلولهای سرطانی، پیروز پدیده انتخاب طبیعی می شوند.

 

این محققین در طی این مطالعه، متوجه شدند که در صورت حذف اثرات التهاب (به کمک مهندسی موشهای ترانسژنیک مقاوم در برابر التهاب) حداقل در مورد سلولهای پیش ساز لنفوسیتهای B، نرخ بروز سرطان به میزان قابل ملاحظه ای کاهش می یابد و قسمت عمده ذخیره این سلولها، سالم باقی می مانند که این حالت هم ناشی از کاهش امکان بیان انکوژنهای NRAS در مغز استخوان می باشد.

 

در واقع، بر خلاف آنچه که تاکنون تصور می شد، نتایج این مطالعه نشان می دهد که افزایش خطر ابتلاء به سرطان در افراد مسن، غیرقابل اجتناب و غیر قابل کنترل نمی باشد و در واقع این وضعیت تا حد زیادی وابسته به کنترل واکنشهای التهابی در بافتهای مختلف آنها مانند مغز استخوان می باشد.

 

در طی این مطالعه که هم بر روی موشهای جوان و هم مسن صورت گرفت همانطور که انتظار می رفت در شرایط طبیعی، نرخ بروز لوسمی در موشهای مسن بالاتر بود اما پس از بلوک کردن واکنشهای التهابی، این نرخ ابتلاء در موشهای مسن و جوان با یکدیگر برابر شد.

 

در حال حاضر داروهای زیادی وجود دارند که به کمک آنها می توان واکنشهای التهابی را کنترل و تا حد زیادی بلوک کرد که از جمله آنها می توان به داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی یا NSAIDs اشاره کرد که حتی اثرات ضد سرطانی آنها در انسان نیز به اثبات رسیده است اما به این نکته نیز باید توجه داشت که واکنشهای التهابی در بسیاری از موارد جزء واکنشهای طبیعی و حیاتی بدن نیز محسوب می شوند و به عنوان نمونه بدن از این واکنشها برای مقابله با عوامل عفونی استفاده می کند؛ از اینرو لازم است که مطالعات جامع تری در این زمینه صورت بگیرد تا به درک کاملتری از وسعت عملکرد این واکنشها برسیم و در نهایت شرایط بهینه ای را برای آنها تعریف کنیم تا به کمک آن بتوان در کنار به حداکثر رساندن مزایای مهار این واکنشها در افراد مسن، عوارض جانبی آنها را نیز به حداقل برسانیم.

 

از اینرو علیرغم کارآمد بودن نتایج این مطالعه در هر دو حوزه سرطان شناسی و بیماریهای مربوط به سالخوردگان، نمی توان در مورد آنها عجولانه تصمیم گیری کرد و چنین عنوان کرد که صرفاً با تجویز داروهای ضد التهاب می توان نرخ سرطان را در افراد سالمند کاهش داد اما این امیدواری وجود دارد که با ادامه روند این مطالعات، به زودی این امکان فراهم شود.

 

منبع:

  http://www.iranlongevity.com/?p=1193

 



#127 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:09 PM

142-300x197.jpg

 

 

پیچیدگی مکانیزم مولکولی ایجاد آمیلوئیدوزیس فامیلی

 

 

محققین دانشگاه Boston در یکی از جدیدترین مطالعات خود در زمینه مجموعه بیماریهای آمیلوئیدوزیس، به نتایج جالبی رسیده اند که می تواند در زمینه طراحی پروتکل های درمانی موثر برای این بیماریها، گره گشا باشد. هر چند که شناخته شده ترین این بیماریها، آلزایمر می باشد ولی بیماریهای دیگری نیز در این مجموعه قرار می گیرند که عمدتاً بواسطه ارتباط آنها با برخی بیماریهای شناخته شده تر مانند آرترواسکلروزیس، در طی سالهای اخیر، بررسی های گسترده ای بر روی آنها صورت گرفته است.

 

این گروه از بیماریها که در اصطلاح به آنها Amyloid diseases گفته می شوند ناشی از رسوب کلامپهای غیرطبیعی پروتئینها در ارگانهای مختلف بدن مانند مغز (بیماریهای آلزایمر و پارکینسون)، قلب (بیماری آمیلوئیدوزیس قلبی)، کلیه ها، کبد و سایر ارگانهای حیاتی بدن هستند که با ایجاد صدمات مختلف در این ارگانها، کارکردهای طبیعی آنها را مختل می کنند.

 

یکی از این پروتئینها آپولیپوپروتئین A-1 یا ApoA-1 می باشد که عمدتاً به دلیل نقش آن در ایجاد ساختار کلسترول خوب پلاسما یا همان HDL شناخته می شود. در حالت طبیعی، ApoA-1/HDL مسئول جذب کلسترول و برخی چربیهای مازاد از گردش خون و کل بدن می باشد و بدین ترتیب سبب ایجاد محافظت در برابر بیماریهای قلبی عروقی ناشی از ازدیاد و انباشته شدن این چربیها در بدن می گردد.

 

اما زمانی که در ساختار این پروتئین اختلال ایجاد گردد، این پتانسیل را دارد که مجتمع شده و سبب بروز آمیلوئیدوزیس فامیلی که یک بیماری خطرناک و متاسفانه غیرقابل درمان است، گردد.

 

با توجه به اینکه پروتئین ApoA-1 قابلیت رسوب بر روی عروق را نیز دارد، از آن همواره به عنوان یکی از عوامل بالقوه ایجاد آرترواسکلروزیس نیز یاد می شود. با اینحال علیرغم اینکه از مدتها قبل مشخص شده بود که پروتئینهای غیرطبیعی که پتانسیل بیماریزایی دارند در صورت تماس از طریق نقاط خاصی از ساختار فضایی خود با یکدیگر که با اصطلاح عمومی hot spots شناخته می شوند، می توانند کلامپ تشکیل دهند؛ اما در مورد ApoA-1، جزئیات این اتفاق و اینکه چگونه یک پروتئین مفید می تواند به یک پروتئین بیماریزا تبدیل شود، نامشخص باقی مانده بود.

 

بر همین اساس، محققین دانشگاه Boston با مطالعه خصوصیات دینامیک و ساختار مولکولی ApoA-1 به کمک فن آوری Cutting edge و همچنین بررسی انواع اشکال موتانتهای این پروتئین، تلاش کردند تا این جزئیات را شناسایی کنند اما در کمال شگفتی مشاهده کردند که در مورد این پروتئین، نحوه آشکار شدن نواحی hot spots که می توانند سبب ایجاد بیماریهای آمیلوئیدی شوند، با آنچه که تاکنون تصور می شد، کمی متفاوت است.

 

بطوریکه آنها موتاسیونهایی را شناسایی کردند که به لحاظ ساختاری سبب ایجاد تغییراتی در این پروتئین می شوند که میزان محافظت از سایر نواحی حساس آن کاهش می یابد و بدین ترتیب بدن انسان می تواند قبل از اینکه این پروتئینها تشکیل کلامپ دهند، آنها را حذف کند.

 

این محققین معتقدند که این وضعیت تنها خاص ApoA-1 نمی باشد و احتمالاً در مورد سایر پروتئینهای آمیلوئیدی نیز صدق می کند. نحوه عملکرد این موتاسیونها نیز به صورت Molecular remote controls می باشد بطوریکه خود موتاسیون در یک انتهای ساختار پروتئین اتفاق می افتد اما می تواند سبب تغییر ساختار و عملکرد پروتئین در سمت دیگر آن شود.

 

از اینرو به نظر می رسد که معمای مکانیسم مولکولی بیماریهای آمیلوئیدی پیچیده تر از آن چیزی است که تاکنون تصور می شد و دستیابی به روش درمانی مناسب برای این نوع بیماریها نیازمند انجام بررسی های بیشتر در این زمینه است تا دقیقاً مشخص شود که چه سیگنالهای مولکولی سبب می شود که یک پروتئین خاص، رسوبهای آمیلوئید را ایجاد

کند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1198

 



#128 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:27 PM

143-279x300.jpg

 

 

شناسایی جزئیات جدیدی از عملکرد پروتئین شناخته شده سرکوب کننده تومور

 

 

محققین مرکز سرطان شناسی M. D. Anderson وابسته به دانشگاه تگزاس در یکی از جدیدترین مطالعات خود موفق به شناسایی جزئیات بیشتری از عملکرد پروتئین p53 به عنوان یک سرکوبگر شناخته شده تومورها شده اند؛ بطوریکه به نظر می رسد که این پروتئین با ممانعت از خاموش شدن پاسخ لنفوسیتهای T به سلولهای سرطانی به عنوان یکی از اصلی ترین حامیان حملات ایمنی در برابر سلولهای سرطانی عمل می کند.

 

این محققین معتقدند که شناسایی این نقش پروتئین p53 علاوه بر اینکه می تواند به عنوان یک بیومارکر بالقوه برای ارزیابی کارایی پروتکل های ایمنی درمانی سرطانها مورد استفاده قرار گیرد، خود نیز می تواند به عنوان یک مسیر و هدف درمانی جدید لحاظ شود.

 

لازم به ذکر است که بر اساس نتایج بررسی های مختلف مشخص شده است که ژن کد کننده p53 در 42 درصد از مجموع کل سرطانهای شایع و در 70 درصد از موارد سرطان ریه یا دچار آسیب دیدگی شده است و یا اینکه سطح بیان آن به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته است و در واقع می توان اینچنین عنوان کرد که موتاسیون در این ژن، شایع ترین موتاسیونی است که در انواع مختلف سرطانها مشاهده می شود.

 

محققین از مدتها قبل متوجه شده بودند که p53 بواسطه کنترل پروسه ای که سلولهای غیرطبیعی را به سمت خودترمیمی و یا مرگ هدایت می کند، نقش مهمی در کنترل سرطان دارد. بر همین اساس آنها به منظور شناسایی جزئیات بیشتری از عملکرد این پروتئین سرکوب کننده تومورها، مطالعه اخیر را در ارتباط با سرطان ریه، طراحی و اجرا کردند و در نهایت نشان دادند که یکی از کارکردهای این پروتئین بلوک کردن پروتئین PDL1 است که سلولهای سرطانی از آن برای فرار از حملات سیستم ایمنی استفاده می کنند.

 

پروتئین PDL1 برای متوقف کردن حملات ضد توموری سیستم ایمنی از گیرنده ای به نام PD1 استفاده می کند؛ بطوریکه با اتصال به این گیرنده در سطح لنفوسیتهای T و فعال کردن این گیرنده، بطور کامل فعالیت ضد توموری این گلبولهای سفید را متوقف می کند.

 

اما پروتئین p53 نیز با فعال کردن نوعی micro RNA به نام miR-34a، مستقیماً بیان PDL1 را مهار و سرکوب می کند. از اینرو می توان انتظار داشت که در صورت حذف p53، miR-34a نیز وارد عمل نخواهد شد و سلولهای سرطانی بواسطه بیان بالای PDL1 براحتی خواهند توانست که حملات ضد توموری سیستم ایمنی را سرکوب کنند.

 

این محققین در طی این مطالعه، برای بررسی های خود از لاینهای سلولی در آزمایشگاه و همچنین نمونه های جمع آوری شده از 181 بیمار NSCLC یا Non small cell lung cancer و همینطور اطلاعات مربوط به بانکهای اطلاعاتی مولکولهای miRNA استفاده کردند و در موشهای مدل NSCLC نیز نشان دادند که به کمک داروی MRX34 (به تنهایی و یا همراه با پرتو درمانی) می توان میزان بیان PDL1 را کاهش داد و بدین ترتیب خلاء ناشی از نبود p53 را تا حدی جبران کرد.

 

لازم به ذکر است که داروی MRX34 نخستین داروی ضد سرطان از کلاس داروهای miR-34 می باشد که توسط شرکت دارویی Mirna ساخته شده است و در حال حاضر در فاز اول از آزمونهای کلینیکی می باشد و در صورت طی کردن موفقیت آمیز تمامی مراحل کلینیکی، از آن برای درمان تومورهای پیشرفته Solid، سرطان کبد و همچنین بدخیمی های خونی استفاده خواهد شد. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1202

 



#129 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:31 PM

144-300x300.jpg

 

 

شناسایی جزئیات جدیدی از نحوه شکل گیری حافظه

 

 

محققین موسسه Scripps در یکی از جدیدترین مطالعات خود، برهمکنشهایی را بین برخی گیرنده ها در مغز شناسایی کرده اند که به نظر می رسد که نقش مهمی در شکل گیری حافظه داشته باشند. این محققین معتقدند که نتایج این مطالعه از پتانسیل بالایی برای درمان برخی بیماریهای نوودژنراتیو برخوردار است.

 

بر اساس یافته های این مطالعه، دو گیرنده مولکولی که در گذشته تصور می شد که ارتباطی با یکدیگر ندارند ظاهراً برهمکنشهای بسیار مهمی در مغز با یکدیگر دارند. یکی از این گیرنده ها، گیرنده نوروترانسمیتر دوپامین می باشد که با کارکردهایی از مغز مانند یادگیری و حافظه، رفتارهای Reward motivated و همچنین موتور کنترل ارتباط دارد و دیگری، گیرنده هورمون ghrelin می باشد که از مهمترین کارکردهای آن می توان به دخالت آن در فرآیند ایجاد اشتها و همچنین پروسه های توزیع و استفاده از انرژی در بدن، اشاره کرد.

 

یکی از سئوالاتی که در ابتدا با توجه به اطلاعات و یافته های قبلی برای این محققین مطرح بود، این بود که آیا گیرنده های ghrelin در صورت حذف لیگاند آنها، یعنی خود هورمون ghrelin، وظایف دیگری در مغز دارند یا خیر؟ که در نهایت با پیشرفت تدریجی مطالعه در مدلهای آزمایشگاهی، آنها متوجه شدند که برهمکنشهای جالب و با اهمیتی بین این گیرنده ها و گیرنده های دوپامین وجود دارد؛ بطوریکه این گیرنده ها می توانند هم ساختار و هم مسیر سیگنال گیرنده های دوپامین را تغییر دهند.

 

با توجه به اینکه بسیاری از داروهایی که در حال حاضر برای درمان بیماریهای نورودژنراتیو استفاده می شوند بدلیل ایجاد عوارض جانبی زیاد، اقبال چندانی ندارند، نتایج این مطالعه می تواند پنجره جدیدی را پیش روی محققین فعال در این زمینه بگشاید چرا که بر اساس این یافته ها، می توان به کمک خود اجزاء سیستم عصبی، سیگنالهای دوپامین را تغییر داد و به شکل موثرتری برای درمان بیماریهایی مانند سکیزوفرنی اقدام کرد.

 

پس از شناسایی برهمکنش بین این دو گیرنده و با توجه به اینکه از مدتها قبل مشخص شده بود که دوپامین در شکل گیری حافظه نقش مهمی دارد، این سئوال برای این محققین مطرح شد که آیا به کمک تغییر سیگنال دوپامین به واسطه برهمکنشهای این دو نوع گیرنده، می توان در شکل گیری حافظه نیز تغییر ایجاد کرد؟ چرا که در صورت مثبت بودن پاسخ این پرسش، می توان با استفاده از مولکولهای کوچک باند شونده به گیرنده ghrelin، سیگنال مولکولی دوپامین را تقویت و یا مهار کرد.

 

از اینرو آنها بخش زیادی از مطالعه خود را به بررسی این تئوری اختصاص دادند و در نهایت مشاهده کردند که کمپلکس فعال گیرنده های ghrelin-dopamin می تواند انعطاف پذیری سیناپسهای مغزی را افزایش دهد و بواسطه افزایش رشد و گسترش آنها، بازدهی کارکردهای بیولوژیک مغز مانند شکل گیری حافظه را نیز بالاتر ببرد.

 

اما نکته مهم در یافته های این مطالعه، این بود که زمانیکه این محققین گیرنده های ghrelin را در مدلهای آزمایشگاهی بلوک کردند، مشاهده کردند که ایجاد حافظه بواسطه دوپامین نیز بطور کامل متوقف می شود و یا به عبارت دیگر، برهمکنش این دو نوع گیرنده در مغز یکی از مکانیسم های ضروری برای شکل گیری حافظه است.

 

در ارتباط با اهمیت بیولوژیک ghrelin و گیرنده های آن نیز لازم به ذکر است که آنها در فرآیندهایی مانند جذب غذا، رهاسازی انسولین و حتی تخریب سیستم ایمنی بواسطه سالخوردگی نقش موثری دارند و در طی مطالعات اخیر نیز نقش آنها در ممانعت از تخریب نورونها در بیماری پارکینسون و همچنین موارد سکته در مدلهای آزمایشگاهی، به اثبات رسیده است. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1205

 

 



#130 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:36 PM

145-300x225.jpg

 

 

اثر تنظیم کننده هورمون شناخته شده گیاهی بر روی مقدار قند خون

 

 

نتایج یکی از جدیدترین گزارشاتی که توسط FASEB در ارتباط با بیماری دیابت منتشر شده شده است حاوی یافته های جالب و ارزشمندی است که نشان می دهد احتمالاً پیشگیری و یا حتی درمان بخشی از عوارض این بیماری به کمک گیاهخواری امکانپذیر می باشد.

 

بر اساس این گزارش، محققین مشاهده کرده اند که دوزهای پایین از هورمون گیاهی Abscisic acid که در بدن پستانداران نیز یافت می شود می تواند گلیسمی را هم در موشهای صحرایی و هم انسان کنترل کند و آنرا کاهش دهد. از اینرو آنها معتقدند که به کمک این فرآیند می توانند تحریک مزمن سلولهای بتای پانکراس برای رها سازی انسولین را که معمولاً بواسطه هایپر گلیسمی (افزایش قند خون) اتفاق می افتد را کنترل کنند و بدین ترتیب طول عمر و کارایی این سلولها را افزایش دهند.

 

در طی این مطالعه، محققین علاوه بر اینکه وجود و مقادیر Abscisic acid را در سبزیجات و میوه های مختلف مورد ارزیابی قرار دادند، اثرات عصاره های مختلف این گیاهان را نیز بر روی گلیسمی در موشهای صحرایی و انسانها بررسی کردند.

 

برای این منظور، آنها ابتدا تاثیر شکل سنتتیک این اسید آلی را با شکل طبیعی آن در عصاره های گیاهی غنی از آن در موشهای صحرایی که با دوزهای خوراکی گلوکز تغذیه می شدند، مورد مطالعه و ارزیابی قرار دادند و سپس با طراحی جمعیتهای نمونه جدید از این موشها، پروفایلهای گلیسمی (گلوکز خون) و انسولینمی (انسولین خون) را در آنها مقایسه کردند.

 

سپس در ادامه، همین آزمونها را بر روی افراد داوطلب در قالب دو گروه تکرار کردند؛ بطوریکه یک گروه با دوزهای خوراکی گلوکز تغذیه می شدند و گروه دیگر از برنامه غذایی استاندارد استفاده می کردند. در تمامی این افراد نیز مقادیر گلوکز و انسولین خون در شرایط وجود Abscisic acid در رژیم غذایی و نبود آن، تعیین و با یکدیگر مقایسه شد و البته نتایج آزمونهای تولرانس گلوکز نیز در آنها مورد ارزیابی قرار گرفت.

 

بالا بودن مزمن مقدار قند خون معمولاً نشان دهنده احتمال بالا برای ابتلاء به بیماری دیابت در آینده می باشد. هر چند که نتیجه گیری پیرامون کنترل قطعی این روند به کمک این هورمون گیاهی نیازمند انجام مطالعات تکمیلی در این زمینه می باشد اما به نظر می رسد که حتی در صورت کافی نبودن این هورمون برای درمان دیابت، می توان از آن به شکل موثری برای پیشگیری از ابتلاء به این بیماری و یا به تاخیر انداختن زمان بروز آن، استفاده کرد.

 

منبع:

 http://www.iranlongevity.com/?p=1210

 



#131 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:42 PM

146-300x224.jpg

 

 

شناسایی جزئیات جدیدی از پروسه مرگ سلولی در مخمر

 

 

محققین دانشگاه Groningen که در یکی از جدیدترین مطالعات خود بر روی پروسه سالخوردگی در سلولهای مخمر به دنبال طراحی یک پنل آزمایشگاهی کارآمد در این زمینه بودند، مشاهده کردند که بیان و تولید بیش از حد یکسری پروتئین های خاص، زمینه ساز فعال شدن پروسه هایی است که در نهایت منجر به مرگ سلول می گردد.

 

مخمر نان ارگانیزمی است که از دیرباز در بسیاری از مطالعات بیولوژیک به عنوان مدل آزمایشگاهی، استفاده می شود. این ارگانیزم با توجه به برخورداری از سرعت تکثیر ایده آل برای این نوع مطالعات، در طول مدت چهار روز می تواند تعداد مناسبی سلول جدید ایجاد کند اما متاسفانه این سلولهای جدید در  محیطهای کشت آزمایشگاهی با سلولهای والد خود مخلوط هستند و این امکان وجود ندارد که بتوان پروسه هایی مانند سالخوردگی را در آنها با جزئیات دقیق، دنبال کرد.

 

بر همین اساس، محققین دانشگاه Groningen به منظور حل این مشکل، مطالعه اخیر را طراحی و اجرا کردند. برای این منظور آنها ذرات فلزی خاصی را به سلولهای مخمر متصل کردند و آنها را در ستونهای توری از جنس فولاد ضد زنگ که درون یک آهنربای قوی تعبیه شده بود، کشت دادند.

 

بدین ترتیب پس از جوانه زدن و تکثیر هر یک از سلولهای مخمر و ایجاد سلولهای جدید با توجه به اینکه سلولهای جدید فاقد ذرات فلزی متصل بودند، تنها با اجرای یک پروسه شستشوی ساده از ستون و از کشت سلولهای والد خود جدا و خارج می شدند. بدین ترتیب این امکان برای محققین فراهم گردید تا با انجام نمونه گیری های منظم از سلولهای والد متصل به ذرات فلزی، دینامیک پروسه بیولوژیک مورد نظر خود که همان سالخوردگی بود را مورد ارزیابی قرار دهند.

 

در ادامه، آنها تلاش کردند تا در حد امکان، در هر یک از این سلولها، طیف گسترده ای از پروتئینها و اطلاعات ژنتیکی آنها بر روی ترانسکریپتها را مورد مطالعه قرار دهند. ترانسکریپتها، مولکولهای mRNA هستند که از ژنهای کد کننده بر روی مولکول DNA کپی برداری شده اند و به عنوان الگو در ماشین پروتئین سازی سلولها برای سنتز پروتئینها مورد استفاده قرار می گیرند.

 

در حالت طبیعی، معمولاً تعداد ترانسکریپتها با مقدار پروتئینی که قرار است سنتز شود، متناسب است اما زمانیکه سلولها سالخورده می شوند، این نسبت در مورد دسته خاصی از پروتئین ها دستخوش تغییر می گردد؛ بطوریکه مقدار آنها در سلول به حدی بسیار بیشتر از مقدار مورد انتظار می رسد. این وضعیت به هیچ وجه برای هموستاز سلول مناسب نمی باشد چرا که کمترین تاثیر منفی آن، افزایش اندازه سلول است که در مورد مخمرها و بسیاری از سلولهای سایر موجودات زنده، جزء نشانه های ظاهری پیری و سالخوردگی سلول است.

 

این افزایش اندازه سلول معمولاً با افزایش نیاز به مواد مغذی و کاهش ذخایر سلولی آنها همراه است که به نوبه خود اختلالات متابولیسمی مختلفی را در سلول ایجاد می کند. در واقع آنچه که محققین در طی این مطالعه مشاهده کردند این بود که با توجه به دینامیک سلول، یکی از علل اصلی افزایش اندازه سلول در ارتباط با سالخوردگی و پیری، افزایش بیان و تولید یکسری پروتئین های خاص است که این وضعیت در نهایت منجر به مرگ سلول خواهد شد.

 

یک مجموعه مهم از این پروتئینها، پروتئین های اصلی ماشین ترجمه در سلولها یعنی پروتئین های ریبوزومال هستند که به تدریج بیان آنها در سلول افزایش می یابد. وجود و افزایش بیان این پروتئینها در سلولهای جوان اهمیت زیادی دارد چرا که مستقیماً با روند رشد و بلوغ سلولها ارتباط دارد اما ادامه همین پروسه و عدم کنترل آن، به تدریج به یک فاکتور منفی برای ادامه حیات سلول تبدیل می شود و احتمالاً به همین دلیل می باشد که توصیه هایی مانند محدود کردن کالری مصرفی، اثرات مثبتی بر روی روند سالخوردگی دارند چرا که با محدود کردن کالری مصرفی، میزان بیان و تولید پروتئین ها نیز در سلول کاهش می یابد.

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1216

 

 



#132 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:47 PM

147-300x156.jpg

 

 

معرفی یک مارکر مولکولی جدید جهت پیش بینی احتمال ابتلاء به آرتریت روماتوئید

 

 

به تازگی محققین موسسه روماتولوژی Kennedy از دانشگاه Oxford بر اساس یکی از جدیدترین مطالعات خود موفق به شناسایی مارکری در خون شده اند که به کمک آن می توان تا حدودی احتمال ابتلاء به بیماری آرتریت روماتوئید را سالها قبل از بروز علائم بالینی آن مشخص کرد.

 

زمانی که در بدن التهاب و واکنشهای التهابی اتفاق می افتد، برخی از پروتئینها طی پروسه ای به نام Citrullination دچار تغییرات خاصی می شوند که این تغییرات ساختاری حتی سبب واکنش سیستم ایمنی بدن در برابر آنها و ایجاد آنتی بادی بر علیه آنها می گردد که وقوع این وضعیت به صورت مزمن و در درازمدت سبب ایجاد بیماریهای خودایمنی مانند آرتریت روماتوئید می گردد.

 

بر همین اساس، در حال حاضر از آزمونهای مبتنی بر تشخیص آنتی بادی بر علیه پروتئین های Citrullinated برای تشخیص این نوع بیماریها، استفاده می شود اما متاسفانه آزمونهایی که آنتی بادیهای ضد هر یک از این پروتئین ها را بصورت جداگانه مورد ارزیابی قرار می دهند، از حساسیت بالایی برخوردار نیستند و تنها آزمون نسبتاً قابل اطمینان موجود، آزمونهای CCP یا Cyclic Citrullinated peptide assay هستند که با توجه به طیف شناسایی عمومی تر آنها، قادر هستند که موارد بیشتری از مبتلایان به آرتریت روماتوئید را شناسایی کنند.

 

این محققین با توجه به مطالعات قبلی خود بر روی این بیماری و طیف تغییرات بیومولکولهای بدن در ارتباط با آن، از مدتها قبل متوجه شده بودند که پروتئین Tenascin-c در مقادیر بالا در مفاصل بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید قابل شناسایی است. از اینرو تصمیم گرفتند تا با تمرکز بر روی این پروتئین، قابلیت Citrullination را در آن ارزیابی کنند و در صورت وجود این قابلیت در آن، امکان ایجاد اتوآنتی بادی بر علیه آن و همچنین کارایی تشخیصی این اتو آنتی بادیها را مشخص کنند.

 

از اینرو آنها با طراحی مطالعه اخیر، وضعیت این پروتئین و اتوآنتی بادیهای سنتز شده بر عیله آن را در بیش از 2000 بیمار مبتلا به آرتریت روماتوئید مورد ارزیابی قرار دادند و مشاهده کردند که به کمک آنتی بادیهای ضد cTNC یا citrullinated Tenascin-c می توان موارد بیشتری از مبتلایان به آرتریت روماتوئید را نسبت به آزمونهای CCP شناسایی کرد و با توجه به اینکه تعداد موارد مثبت کاذب در این آزمون بسیار پایین بود، دقت آن در حدود 98 درصد تخمین زده می شود.

 

اما نکته با اهمیت تر در مورد نتایج این مطالعه این است که زمانی که این محققین، وضعیت آنتی بادیهای ضد cTNC را در یک جمعیت نمونه جدید که شامل افراد غیرمبتلا اما مستعد ابتلاء به آرتریت روماتوئید بودند،  مورد ارزیابی قرار دادند، متوجه شدند که به کمک این آزمون می توان به طور میانگین، احتمال ابتلاء به این بیماری را از 7 سال قبل از ظاهر شدن علائم بالینی آن در 50 درصد از موارد، مشخص کرد؛ هر چند که مواردی نیز در جمعیت نمونه وجود داشتند که از 16 سال قبل از ظاهر شدن بیماری نیز احتمال ابتلاء آنها به آرتریت روماتوئید به کمک آنتی بادیهای ضد cTNC مشخص شده بود.

 

از اینرو این محققین امیدوارند که بتوانند این آزمون را نیز به پنل تشخیص بیماری آرتریت روماتوئید اضافه کنند تا علاوه بر افزایش احتمال تشخیص موارد بیشتری از مبتلایان به این بیماری در کنار سایر آزمونهای تشخیصی آن، امکان پایش و پیش بینی احتمال ابتلاء به این بیماری در آینده نیز فراهم گردد چرا که همواره شناسایی و تشخیص سریعتر بیماریها، امکان درمان موثرتر و قطعی تر آنها را نیز فراهم می کند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1221

 

 



#133 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 17 December 2015 - 04:54 PM

148.png

 

 

میکروتوبولها و کنترل ترشح انسولین

 

 

میکروتوبولها که معمولاً از آنها به عنوان بزرگراههای داخل سلولها یاد می شود، در حالت عادی، وظیفه انتقال ترکیبات مختلف از داخل سلول به غشاء سلول را برای ترشح برعهده دارند اما نتایج جدیدترین مطالعه ای که توسط محققین دانشگاه Vanderbilt  در این زمینه ارائه شده است حاوی یافته های جالبی است که نشان می دهد که این اندامکها می توانند به عنوان رئوستاتهای سلول در سلوهای بتای پانکراس، ترشح انسولین را کنترل و مهار کنند.

 

بنا به گفته این محققین، اهمیت این کارکرد میکروتوبولها به حدی است که اختلال در آن می تواند به عنوان یکی از دلایل مهم ایجاد دیابت نوع دو مورد توجه قرار گیرد و بر اساس آن، پتانسیل کنترل عملکرد این اندامکها به عنوان یک روش درمان جدید مد نظر قرار گیرد.

 

در طی این مطالعه، محققین قصد داشتند تا با بررسی عملکرد میکروتوبولها در سلولهای بتای پانکراس، جزئیات دقیق کارکردهای آنها بخصوص انتقال گرانولهای حاوی انسولین از فضای داخل سلول به سطوح محیطی آنها را مورد بررسی قرار دهند.

 

از اینرو آنها در مراحل ابتدایی مطالعه خود تلاش کردند تا با کمک ترکیبات مختلف، تا حد امکان به صورت اختصاصی، میکروتوبولها را در این سلولها تخریب کنند و سپس با تحریک جزایر پانکراس به کمک گلوکز، میزان ترشح انسولین را اندازه گیری کنند.

 

بر اساس دیدگاه عمومی که راجع به میکروتوبولها وجود دارد، آنها انتظار داشتند که با حذف این اندامکها به عنوان بزرگراههای داخل سلول، میزان ترشح انسولین نیز کاهش پیدا کند اما در کمال تعجب مشاهده کردند که هر چه میزان حذف و تخریب میکروتوبولها بیشتر باشد، به همان نسبت، میزان ترشح انسولین افزایش پیدا می کند.

 

بر همین اساس، این محققین با توجه به غیرمنتظره بودن مشاهدات اولیه خود، در مراحل بعدی این مطالعه از فن آوریهای مختلف و حتی حیوانات آزمایشگاهی استفاده کردند تا از صحت یافته های خود مطمئن شوند و در نهایت نیز این حقیقت تایید شد که میکروتوبولها در سلولهای بتا، ترشح انسولین را بصورت منفی کنترل می کنند.

 

از اینرو، این سئوال مطرح شد که چگونه ساختارهایی که قرار بود به عنوان بزرگراههای داخل سلول، ترکیبات مختلف را از داخل به سطح غشاء سلول منتقل کنند، فعالیت ترشحی یکسری سلولهای خاص را سرکوب می کنند؟

 

برای یافتن پاسخ این سئوال، محققین در فاز بعدی مطالعه خود با استفاده از تکنیکهای Super resolution microscopy بار دیگر ساختار و عملکرد میکروتوبولها را مورد بازبینی قرار دادند و در نهایت پس از بررسی های متنوع، متوجه شدند که برخلاف تصور فعلی، ساختار میکروتوبولها بصورت یک بزرگراه ساده داخل سلولی نیست بلکه بیشتر شبیه به یک ساختار شبکه مانند پیچیده است؛ بطوریکه در مورد انسولین، گرانولهای حاوی این هورمون مجبور هستند تا برای جابجا شدن، وارد این ساختار شبکه مانند شوند و از این طریق، میکروتوبولها می توانند تعداد گرانولهایی را که قرار است به فضای محیطی سلول برسند، کنترل کنند.

 

گلوکز نیز به عنوان محرک اصلی ترشح انسولین، با ارسال سیگنال مولکولی خود به سلولهای بتای پانکراس سبب از بین رفتن موضعی پایداری این ساختار شبکه ای میکروتوبولها، درست در محل غشاء سلول می گردد و بدین ترتیب میکروتوبولها با رها کردن گرانولهای حاوی انسولین سبب ترشح انسولین در پاسخ به سیگنال مولکولی گلوکز می شوند.

 

بر همین اساس، این محققین معتقدند که شاید به کمک طراحی استراتژیهای ناپایدار کننده موضعی این ساختار شبکه ای میکروتوبولها بتوان میزان ترشح انسولین را در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو افزایش داد.

 

این محققین همچنین در مطالعه ای که بر روی موشهای مدل دیابت نوع دو نیز انجام داده بودند مشاهده کردند که تراکم ساختار شبکه ای میکروتوبولها در سلولهای بتای پانکراس این موشها در مقایسه با موشهای سالم، به میزان قابل ملاحظه ای بیشتر است که احتمالاً ناشی از مکانیسم فیدبک منفی در سلولهای بتا در پاسخ به افزایش نیاز به انسولین در موشهای دیابتی می باشد که بجای رفع این نیاز در جهت عکس با کاهش دینامیک این اندامکها، بیش از پیش مانع از ترشح انسولین توسط این سلولها می گردد.

 

در گام بعدی این محققین قصد دارند تا جزئیات دقیق تنظیم دینامیک میکروتوبولها توسط گلوکز را شناسایی کنند چرا که با توجه به یافته های فعلی بسیار امیدوار هستند که بتوانند با کنترل میکروتوبولها در سلولهای بتای پانکراس بیماران دیابتی، مجدداً امکان ترشح مقادیر کافی انسولین توسط آنها را فراهم کنند.

 

همچنین به نظر می رسد که اکنون می توان توجیه مناسبی برای علت ابتلاء برخی بیماران سرطانی تحت درمان با داروهای خاص به دیابت نیز ارائه کرد چرا که بسیاری از این داروهای ضد سرطان، پایدار کننده میکروتوبولها هستند و بدین ترتیب با کاهش میزان ترشح انسولین، زمینه ابتلاء به بیماری دیابت را فراهم می کنند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1224

 

 



#134 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 08:45 PM

149-300x205.jpg

 

 

ساعت بیولوژیک بدن و بیماری استئوآرتریت

 

 

نتایج یک مطالعه که به تازگی توسط محققین دانشگاه منچستر ارائه شده است نشان می دهد که بخش عمده ای از عوارض دردناک و ناتوان کننده بیماری استئوآرتریت ناشی از عملکرد ساعت بیولوژیک بدن می باشد.

 

متاسفانه علیرغم تمامی تلاشهایی که تاکنون پزشکان و محققین برای یافتن درمان موثر برای بیماری استئوآرتریت انجام داده اند، شناخت ما از این بیماری ناتوان کننده که میلیونها نفر در سراسر جهان از آن رنج می برند، بسیار ناچیز است و در حال حاضر جراحی تنها گزینه نسبتاً قابل اطمینان برای تسکین درد و جایگزین کردن مفاصل در این بیماران می باشد. از اینرو هر گونه یافته جدید در ارتباط با این بیماری می تواند از ارزش قابل ملاحظه ای برخوردار باشد.

 

بر همین اساس محققین دانشگاه منچستر مطالعه ای را در ارتباط با این بیماری طراحی و اجرا کردند که در نهایت منجر به پی بردن به این حقیقت شد که ساعت بیولوژیک سلولهای غضروف یا همان کندروسیتها، با کنترل هزاران ژن مختلف، سبب تفاوت شدت عوارض و تخریب ناشی از این بیماری در ساعات مختلف شبانه روز می شوند.

 

در واقع ساعت بیولوژک در یک نمای کلی در این سلولها، مسئول حفظ تعادل بین فاز ترمیم کندروسیتها در حین استراحت و فاز فرسایش آنها در حین فعالیت می باشد. این تعادل در حالت طبیعی در سنین جوانی با کارایی بالا حفظ می شود اما زمانیکه سنین سالخوردگی فرا می رسند، عملکرد این ساعت بیولوژیک نیز همانند سایر ساعات بیولوژیک بدن مختل می گردد و بدین ترتیب با کاهش بازدهی ترمیم کندروسیتها، زمینه بروز و پیشرفت بیماریهایی مانند استئوآرتریت فراهم می گردد.

 

در طی این مطالعه، محققین سه تیپ مختلف از غضروفها را در ارتباط با بیماری آستئوآرتریت یعنی غضروفهای طبیعی، غضروفهای با آسیب دیدگی مختصر و غضروفهای با آسیب دیدگی شدید ناشی از این بیماری را مورد مطالعه قرار دادند.

 

نتایج بیانگر این واقعیت بودند که افزایش شدت صدمات ناشی از استئوآرتریت در غضروفها با کاهش بیان پروتئین BMAL-1 یا Brain and muscle Arnt like protein 1 به عنوان یکی از عوامل کنترل کننده ساعت بیولوژیک در سلولهای این بافت، متناسب است. از اینرو با توجه به اینکه در حالت طبیعی، در طی فرآیند سالخوردگی، میزان بیان این پروتئین کاهش می یابد، یکی از فاکتورهای اصلی خطر در ارتباط با بیماری استئوآرتریت، پروسه طبیعی سالخوردگی است.

 

فاکتور خطر دیگری که به نظر می رسد در فرآیند بروز این بیماری نقش دارد، التهاب و واکنشهای التهابی مزمن هستند. هر چند که به طور کلی با توجه به یافته های این مطالعه، تمامی عواملی که می توانند کارکردهای ساعت بیولوژیک در بدن را مختل کنند مانند شیفتهای کاری شبانه و یا پدیده Jet lag ناشی از مسافرتهای با مسافتهای طولانی (سفرهای بین قاره ای) نیز می توانند جزء فاکتورهای خطر این بیماری باشند.

 

از اینرو با توجه به اینکه مفهوم ساعت بیولوژیک، کنترل عملکرد ژنهای مختلف بدن در ساعات مختلف شبانه روز می باشد، این محققین امیدوارند که بتوانند با طراحی داروهایی که می توانند این پروسه را تحت تاثیر قرار دهند، روش درمانی قابل اطمینانی را برای بیماری استئوآرتریت ارائه دهند.

 

هر چند که با توجه به پیچیدگی عملکرد ساعات بیولوژیک بدن، حتی از تغییر زمان وعده های غذا خوردن و یا فعالیتهای کاری و ورزش کردن و یا استفاده از پدها و پوشش های گرم / سرد کننده بدن نیز می توان برای کنترل عوارض این بیماری استفاده کرد.

 

در مجموع با توجه به اینکه بسیار از بیمارانی که از استئوآرتریت رنج می برند همواره به این نکته اذعان داشته اند که در ساعات خاصی از شبانه روز، عوارض بیماری در آنها شدیدتر می شود، اکنون می توان توجیه مناسبی برای این وضعیت ارائه کرد و در واقع نتایج این مطالعه پنجره جدیدی را پیش روی محققین فعال در این زمینه گشوده است تا با دید کاملتری نسبت به قبل امیدوار به درمان این بیماری باشند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1235

 

 



#135 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 08:52 PM

150-300x300.jpg

 

 

 

شناسایی فاکتور رشد سلولهای تولید کننده انسولین

 

 

با توجه به اینکه در حال حاضر بیش از یک چهارم از بیماران دیابتی نیاز مبرم به تزریق روزانه انسولین به منظور تنظیم سطح گلوکز خون خود دارند، این بیماری به عنوان یکی از چالشهای بزرگ سلامت در عصر معاصر در کانون توجه محققین فعال در این زمینه قرار دارد. بر همین اساس آنها در طی چند دهه اخیر به صورت مستمر در حال مطالعه بر روی تمامی احتمالات درمان این بیماری بوده اند و روشهای مختلفی را برای کنترل این بیماری مورد بررسی قرار داده و معرفی کرده اند.

 

در همین راستا، محققین مرکز دیابت Joslin بر پایه مطالعات طولانی مدت خود بر روی این بیماری در جدیدترین گزارش خود مدعی شده اند که پروتئین کلیدی را در کبد شناسایی کرده اند که می تواند رشد سلولهای تولید کننده انسولین یا همان سلولهای بتای پانکراس را تسریع کند.

 

هر چند که در نگاه اول به نظر می رسد که نتایج این مطالعه بیشتر در مورد بهبود آینده درمانی بیماران دیابتی وابسته به انسولین حائز اهمیت باشد اما پیش بینی می شود که بهبود کارایی سلولهای بتای پانکراس در هر دو تیپ اصلی بیماری دیابت، نقش مهمی در پاسخ به درمان داشته باشد.

 

همچنین با توجه به اینکه این پروتئین در حالت طبیعی به عنوان فاکتور رشد سلولهای بتای پانکراس در گردش خون در حال چرخش است، انتظار می رود که نسبت به بسیاری از ترکیبات درمانی دیگر که محصول واکنشهای سنتتیک آزمایشگاهی هستند، سریعتر مراحل تایید به منظور کاربرد درمانی را طی کند.

 

بر اساس مشاهدات این مطالعه، این پروتئین که Serpin B1 نامیده می شود می تواند در انسان، موش و Zebrafish، رشد سلولهای بتای پانکراس را تسریع کند؛ البته در موشها به نظر می رسد که رشد سلولهای بتای پانکراس کاملاً وابسته به این پروتئین است بطوریکه در موشهای مهندسی شده که فاقد این پروتئین بودند، رشد سلولهای بتا به میزان قابل ملاحظه ای کاهش می یافت. همچنین نتایج این بررسی در انسان نیز نشان داد که مقدار این پروتئین در خون افرادی که مقاومت به انسولین دارند نیز بالاست. لازم به ذکر است که از ایجاد مقاومت در برابر انسولین معمولاً به عنوان نقطه آغاز بیماری دیابت یاد می شود.

 

این محققین در طی مطالعات قبلی خود بر روی موشهای مهندسی شده مقاوم به انسولین، متوجه شده بودند که فاکتور (هایی) در کبد وجود دارند که با ورد آنها به گردش خون، رشد سلولهای بتای پانکراس تحت تاثیر قرار می گیرد اما هرگز موفق به شناسایی ماهیت این فاکتورها نشده بودند تا اینکه آنها در طی مطالعه اخیر با آنالیز دقیق تر و جزء به جزء پروتئین های پلاسما در این موشها و همچنین پروتئینهای مایع اطراف کشت سلولهای کبد آنها و مقایسه آنها با یکدیگر موفق به شناسایی این کارکرد پروتئین Serpoin B1 شدند.

 

در ادامه آنها به منظور تایید این مشاهدات و یافته های خود با همکاری محققین بیمارستان کودکان Boston، شکل سنتتیک این پروتئین را تولید کردند و میزان تاثیر آن بر روی رشد کشت سلولهای جزایر پانکراس موش و انسان را مورد ارزیابی قرار دادند و در نهایت تاثیر تسریع کننده این پروتئین بر روی پرولیفراسیون سلولهای بتا را تایید کردند.

 

با توجه به اینکه این محققین می دانستند که یکی از کارکردهای Serpin B1 مهار فعالیت آنزیم الاستاز است، دو مهار کننده سنتتیک الاستاز را نیز انتخاب کردند و تاثیر آنها را نیز بر روی رشد سلولهای بتای پانکراس در انسان و موش، مورد بررسی قرار دادند. نتایج نیز نشان داد که در موشها، هر دوی این ترکیبات مهارکننده و در انسان تنها یکی از آنها سبب تسریع رشد سلولهای بتا در جزایر پانکراس می گردد.

 

سپس آنها با طراحی موشهای Knock out در ژن Serpin B1، آنها را در معرض دو محرک رشد سلولهای بتا قرار دادند؛ بطوریکه در یک آزمون، به آنها رژیم غذایی پر چرب خورانده شد و در آزمون دیگر، به کمک ترکیبات خاص، سطح گلوکز خون آنها افزایش داده شد و میزان رشد سلولهای بتا در هر دو شرایط، مورد بررسی قرار گرفت. نتایج در این مرحله نیز یافته های قبلی را تایید کرد و نشان داد که نبود Serpin B1 میزان ایجاد و رشد سلولهای بتا را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و در مقایسه با گروه کنترل، تعدا بسیار کمی سلول بتا ایجاد می گردد.

 

سپس آنها مطالعات معکوس را در یک ارگانیزم متفاوت مورد ارزیابی قرار دادند؛ از اینرو مدلی از Zebrafish را مهندسی کردند که میزان بیان ژن Serpin B1 در آن، بسیار بیشتر از حد معمول بود و همانطور که انتظار می رفت در آنها میزان رشد سلولهای بتا نیز به میزان قابل ملاحظه ای بیشتر بود؛ بطوریکه حتی پس از تخریب سلولهای بتا در این ارگانیزمها، مجدداً سلولهای بتا جدید در یک بازه زمانی ایده ال در آنها ایجاد می شد.

 

نتایج این مرحله از مطالعه با توجه به اینکه در بیماران مبتلا به دیابت نوع یک نیز بیشتر سلولهای بتا تخریب شده اند، می تواند یک نقطه عطف در ارائه یک پروتکل درمانی ایده آل باشد.

 

در بخشی از این مطالعه که بر روی انسانها صورت گرفته بود نیز علاوه بر اینکه بین مقاومت به انسولین و سطح Serpin B1 در خون، ارتباط معناداری شناسایی شد، مشخص شد که در برخی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو، یک موتاسیون خاص در ژن کد کننده Serpin B1 وجود دارد؛ هر چند که هنوز اهمیت و تاثیر این موتاسیون در تغییر جمعیت سلولهای بتای پانکراس شناسایی نشده است.

 

این محققین با توجه به مشاهدات و یافته های خود در ارتباط با پتانسیل درمانی این پروتئین، امیدوارند که در آینده نزدیک بتوانند مکانیزم مولکولی این کارکرد Serpin B1 را نیز در ارتباط با پرولیفراسیون سلولهای بتای پانکراس شناسایی کنند تا بتوانند با دید کاملتری نسبت به استفاده از آن برای درمان دیابت، اقدام کنند.

 

منبع:

  http://www.iranlongevity.com/?p=1237

 



#136 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 08:59 PM

151-300x211.jpg

 

 

 

شناسایی و معرفی پروتئین تقویت کننده حافظه

 

 

نتایج یک مطالعه که به تازگی توسط محققین دانشگاه Heidelberg ارائه شده است حاوی نکات و یافته های جالبی در ارتباط با یکی از کارکردهای اصلی مغز یعنی حافظه می باشد که می تواند پتانسیل جدیدی را در ارتباط با درمان برخی بیماریهای مرتبط با این کارکرد مغز در اختیار محققین فعال در این زمینه قرار دهد.

 

بر اساس نتایج این مطالعه که بر روی موشهای آزمایشگاهی صورت گرفته است، افزایش بیان نوع خاصی آنزیم اصلاح کننده DNA در مغز، ارتباط مستقیمی با افزایش کارایی مغز بخصوص قدرت ادراک و حافظه آن دارد. این پروتئین که Dnmt3a2 نامیده می شود علاوه بر اینکه نقش مهمی در تقویت حافظه دارد، دارای کارکرد حذف و پاک کردن خاطرات بد و ناگوار نیز می باشد؛ از اینرو این محققین امیدوارند که علاوه بر امکان استفاده از این پروتئین برای درمان برخی بیماریهای ناشی از ضعف حافظه، بتوانند از آن برای درمان استرسهای post traumatic و یا سایر انواع اضطرابها نیز استفاده کنند.

 

مشاهدات اولیه این محققین حاکی از این واقعیت بود که مقدار پروتئین Dnmt3a2 در مغز موشهای مسن به میزان قابل ملاحظه ای کمتر از موشهای جوان است از اینرو با مهندسی ویروسهایی که به صورت خاص توانایی بیان این پروتئین را داشتند و تزریق آنها به مغز این موشها، این فرضیه را مورد آزمایش قرار دادند که آیا بازگردادندن سطح بیان این پروتئین در مغز موشها به شرایط اولیه می تواند ضعف ایجاد شده در کارایی حافظه آنها را برطرف کند و یا خیر و در نهایت مشاهده کردند که ارتباط مستقیمی بین این دو وجود دارد؛ بطوریکه نتایج آزمونهای مختلف مربوط به کارایی حافظه بلند مدت همگی تایید کننده این واقعیت بودند که افزایش بیان Dnmt3a2 سبب افزایش کارایی حافظه و بطور کلی افزایش قدرت ادراک مغز می شود.

 

آنزیم Dnmt3a2 یک تنظیم کننده اپی ژنتیکی است که ساختار شیمیایی DNA را دستخوش تغییراتی می کند و در نهایت منجر به تغییر سرعت بیان یکسری پروتئین های خاص می گردد.

 

این تغییرات که از فاز نسخه برداری از ژنها آغاز و تا فاز ترجمه آنها به پروتئینها ادامه پیدا می کند، نه تنها نقش مهمی در تثبیت حافظه دارند بلکه در پروسه حذف و پاک کردن حافظه نیز ایفای نقش می کنند؛ بطوریکه موشهایی که مقادیر بیشتری Dnmt3a2 در مغز خود بیان می کردند توانایی بالاتری نیز در مقابله با خاطرات ناخوشایند مربوط به یک مکان و یا شرایط خاص در آزمونهای مربوطه از خود نشان می دادند.

 

از اینرو به نظر می رسد که یافته های این مطالعه، پتانسیل جدیدی را به منظور درمان برخی اختلالات ادراکی مغز در اختیار محققین قرار داده است و این امکان را برای آنها فراهم کرده است تا از ابزار جدیدی برای درمان ضعف حافظه ناشی از سالخوردگی و یا بیماری آلزایمر و یا درمان انواع مختلف اضطرابها استفاده کنند. هر چند که این مطالعه هنوز در فاز مقدماتی قرار دارد و نیازمند بررسی های تکمیلی و بیشتر است تا بتوان با اطمینان خاطر از آن برای اهداف درمانی استفاده کرد. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1241

 



#137 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 09:03 PM

78.jpg

 

 

امکان پیش بینی ابتلاء به دیابت نوع یک

 

 

نتایج یک مطالعه که به تازگی توسط محققین دانشگاه Lund ارائه شده است نشان می دهد که با اندازه گیری اتو آنتی بادیهای خاص در خون کودکان می توان پیش بینی کرد که آیا سیستم ایمنی آنها بر علیه سلولهای سازنده انسولین فعال شده است یا خیر.

 

در این مطالعه که در قالب طرح TEDDY یا The Environmental Determinants of Diabetes in the Young اجرا شد، محققین متوجه شدند که اغلب در طی همان سالهای اول زندگی، اتوآنتی بادیهای مسئول ایجاد دیابت نوع یک در خون کودکان مستعد به لحاظ ژنتیکی ظاهر می شوند.

 

در این مطالعه که با هزینه مرکز NIH صورت گرفت، 8600 کودک از کشورهای سوئد، آلمان، ایالات متحده و فنلاند بر اساس ریسک بالای ابتلاء ارثی به دیابت نوع یک و به کمک آزمونهایی که بر روی خون بند ناف آنها انجام شده بود، غربال و مورد بررسی قرار گرفتند.

 

آنتی بادیها، پروتئینهای سیستم ایمنی هستند که وجود آنها در خون معمولاً نشاندهنده واکنش سیستم ایمنی نسبت به یک عامل متجاوز خارجی است؛ با اینحال گاهی سیستم ایمنی ممکن است بدلیل ایجاد یکسری اختلالات و تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی یا ژنتیکی از مسیر طبیعی خود خارج شده و بر علیه اجزای خود بدن، وارد عمل شود. به آنتی بادیهایی که در این شکل از واکنشهای ایمنی نقش دارند در اصطلاح اتو آنتی بادی گفته می شود و وجود آنها همواره شاخص ابتلاء به بیماریهای اتوایمیون است مانند آنچه که در دیابت نوع یک اتفاق می افتد.

 

بر اساس نتایج این مطالعه، اتو آنتی بادیهای موثر در ایجاد دیابت نوع یک ممکن است به یکی از سه شکل زیر نمایان شوند:

 

نخست، اتو انتی بادیهایی که انسولین را مورد هدف قرار می دهند و IAA نامیده می شوند. این اتو آنتی بادیها معمولاً از سن 18 ماهگی به بعد، ایجاد شده و قابل شناسایی هستند. در صورتیکه تنها همین اتو آنتی بادی در فرد شناسایی گردد، احتمالاً تا 20 سال طول خواهد کشید تا وی به دیابت نوع یک مبتلا گردد.

 

حالت دوم، ظاهر شدن اتو آنتی بادیهایی است که پروتئین GAD65 را در سلولهای تولید کننده انسولین مورد هدف قرار می دهند و در اصطلاح GADA نامیده می شوند. این اتو آنتی بادیها معمولاً از حدود سنین دو تا دو و نیم سالگی به بعد، ظاهر شده و قابل شناسایی هستند.

 

حالت سوم نیز وضعیتی است که هر دو نوع اتو آنتی بادی بطور همزمان در خون قابل شناسایی باشند.

 

در 6.5 درصد از این کودکان، حداقل یکی از این دو نوع آنتی بادی تا قبل از سن 6 سالگی قابل شناسایی بود. در 44 درصد از آنها تنها IAA، در 38 درصد از آنها تنها GADA و در 14 درصد از آنها هر دو نوع اتو آنتی بادی بصورت همزمان قابل شناسایی بود. بررسی های تکمیلی در این زمینه نشان داد که علت اختلاف پروفایل اتو آنتی بادی در این کودکان، عوامل ژنتیکی می باشد.

 

هر چند که در حال حاضر، دقیقاً مشخص نیست که چه عاملی سبب می شود که سیستم ایمنی به سلولهای سازنده انسولین حمله کند ولی معتبرترین تئوری که در این زمینه مطرح می باشد این است که نقطه شروع این واکنش، یک عفونت ویروسی است.

 

حال با توجه به نتایج این مطالعه باید این عفونتهای ویروسی را بیشتر از یک مورد نظر گرفت چرا که احتمالاً یکی باعث ایجاد IAA و دیگری سبب ایجاد GADA می گردد.

 

لازم به ذکر است که تمامی کودکانی که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفته اند از نظر وضعیت مراقبت توسط والدین و رژیم غذایی که دریافت می کردند در شرایط مشابهی قرار داشتند و بصورت منظم از آنها نمونه های خون، مدفوع و ناخن جمع آوری می شد و به دقت وضعیت سلامت و ابتلاء آنها به بیماریهای مختلف در طول این مدت مورد ارزیابی قرار می گرفت. در تمامی آنها نیز پس از اینکه اتو آنتی بادیها برای نخستین بار در خونشان شناسایی می شدند، مر حله آنالیز آغاز می شد. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1245

 



#138 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 09:10 PM

75-300x206.jpg

 

 

تاثیر مثبت مدیتیشن بر روی بافت خاکستری مغز

 

 

با بررسی های آماری مختلفی که تاکنون در نقاط مختلف دنیا انجام شده است به نظر می رسد که بطور میانگین از سال 1970، طول عمر انسانها در نقاط مختلف دنیا به طور تقریبی 10 سال افزایش پیدا کرده است. این افزایش طول عمر تحت تاثیر فاکتورها و عوامل مختلفی قرار دارد ولی در مجموع، خبر خوشایندی در ارتباط با پیشرفت در زمینه مقابله با سالخوردگی و عوارض آن محسوب می شود.

 

حدوداً از اواسط دهه سوم زندگی، حجم بافت سفید مغز افزایش می یابد و در عین حال به تدریج از حجم و وزن کل بافت مغز بخصوص از حجم بافت خاکستری آن کاسته می شود؛ بطوریکه با ادامه این روند و طی یک شیب ملایم تا سنین سالخوردگی، به تدریج مغز، بسیاری از توانمندیها و کارکردهای خود را از دست می دهد.

 

بنابراین به طور طبیعی، به همان نسبت که طول عمر افراد افزایش می یابد، خطر ابتلاء به بیماریهای روانی و همچنین بیماریهای نورودژنراتیو نیز افزایش می یابد. در این راستا، نتایج یک مطالعه که به تازگی در دانشگاه کالیفرنیا اجرا شده است، نشان می دهد که خوشبختانه، مدیتیشن یکی از راههایی است که به کمک آن می توان این نوع خطر را تا حد زیادی کنترل کرد و به حداقل رساند.

 

بر پایه نتایج مطالعات قبلی که نشان داده بودند در افرادی که مدیتیشن انجام می دهند، میزان آتروفی وابسته به سالخوردگی در ماده سفید مغز آنها کمتر است، این تیم تحقیقاتی مطالعه جدیدی را در این زمینه طراحی و اجرا کردند که نتایج آن نشان می دهد که مدیتیشن یکی از راههای موثر حفظ ماده خاکستری مغز نیز می باشد.

 

در این مطالعه، محققین بصورت اختصاصی، ارتباط و تاثیر سالخوردگی بر ماده خاکستری مغز را مورد ارزیابی قرار دادند. به همین منظور آنها بافت مغز یک جمعیت نمونه 100 نفری متشکل از 50 نفر از افرادی که مدیتتیشن انجام می دادند و 50 نفر دیگر که هرگز چنین کاری را انجام نداده بودند، با یکدیگر مقایسه کردند. در هر دو گروه با بروز و پیشرفت سالخوردگی، ماده خاکستری مغز دچار تحلیل شد ولی آنچه که به وضوح مشخص بود، این یافته بود که کاهش حجم ماده خاکستری در افرادی که مدیتیشن انجام می دادند، به میزان قابل ملاحظه ای کمتر از گروه دیگر بود. لازم به ذکر است که ماده خاکستری مغز، محل تجمع نورونهایی است که مسئول انجام کارکردهای اصلی مغز می باشند.

 

این محققین در ابتدا انتظار داشتند که تنها در برخی مناطق مغز که قبلاً ارتباط آنها با مدیتیشن به اثبات رسیده بود، تفاوتهای جزئی بین دو گروه مشاهده کنند ولی در کمال شگفتی، متوجه شدند که این تاثیر بسیار قابل ملاحظه و در عین حال کلیه نواحی مغز را در بر می گیرد.

 

آنچه که مشخص است این است که کیفیت زندگی نقش بسزایی در افزایش طول عمر مفید و سالم افراد (و نه صرفاً افزایش عددی سن افراد) دارد. در حالیکه در حال حاضر، بیشتر مطالعات مرتبط با این مبحث بر روی شناسایی فاکتورهایی که خطر بروز بیماریهای روانی و همچنین نورودژنراتیو را کاهش می دهند، متمرکز شده اند، کمتر توجهی به روشهای افزایش سلامت بافت عصبی می شود.

 

هر یک از گروههایی که در این مطالعه، مورد بررسی قرار گرفتند متشکل از 28 مرد و 22 زن از سنین 77-24 سال بودند و در گروهی که اعضاء آن مدیتیشن انجام می دادند، زمان این رفتار آنها 46-4 سال و بطور میانگین، 20 سال بود.

 

به منظور ارزیابی مغز این افراد، از آنها به کمک روش hrMRI یا high resolution Magnetic Resonance Imaging، اسکن گرفته می شد.

 

لازم به ذکر است که علیرغم اینکه نتایج این مطالعه به وضوح نشان می دهد که قسمتهای زیادی از ماده خاکستری مغز در افرادی که مدیتیشن می کنند، با بروز و پیشرفت سالخوردگی، سالمتر باقی می ماند ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که همانطور که سالخوردگی یک فرآیند چندعاملی است، کنترل آن نیز تحت تاثیر فاکتورهای متعددی از جمله سبک زندگی، برخی خصوصیات شخصیتی و همچنین فاکتورهای مختلف ژنتیکی و بیولوژیک قرار دارد.

 

این محققین امیدوارند که با انجام مطالعات تکمیلی و عمیق تر در این زمینه، به مستندات بیشتری در ارتباط با تاثیر مدیتیشن بر روی سلامت مغز و ذهن دست پیدا کنند تا اینکه بتوانند با جزئیات دقیق تری، شواهد علمی را وارد عرصه عمل و درمان پاتولوژیک سالخوردگی کنند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1249



#139 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 09:16 PM

152-300x184.jpg

 

 

شناسایی جزئیات ارزشمندی در ارتباط با عملکرد سروتونین در مغز

 

 

محققین دانشگاه Case Western Reverse بر اساس نتایج یکی از جدیدترین مطالعات خود موفق به ارائه مدل کاملی به منظور تشریح نقش سروتونین در شکل گیری ساختار و تکامل مغز شده اند.

 

بر اساس نتایج این مطالعه، سروتونین که 5-hydroxytryptamine یا 5-HT نیز نامیده می شود، یک تنظیم کننده عصبی کلیدی است که نقش مهمی در ایجاد ساختار و تکامل مغز و همچنین عملکرد مدارهای نورونی آن دارد.

 

این محققین که در ابتدای این مطالعه، شناسایی جزئیات تاثیر سروتونین بر روی کورتکس مغز و مخصوصاً تاثیر آن بر روی مدارهای عصبی و فعالیتها و کارکردهای الکتریکی آنرا هدف گذاری کرده بودند، سرانجام برای نخستین بار موفق به ارائه مدل کاملی برای تشریح جزئیات واکنشها از سطح ژنها تا سطح بروز رفتارها به انضمام جزئیات عملکرد شبکه های عصبی شدند.

 

آنها با آنالیز و ثبت فعالیتهای عصبی در موشهای آزمایشگاهی فاقد سروتونین، با کمک تکنیک High density multi electrode arrays موفق به ارائه مستنداتی شدند که نشان می دهد کارکردهای خاص و با اهمیت سروتونین در مغز وابسته به ژنی به نام Pet-1 می باشد که کنترل بیان آن اهمیت بسزایی در عملکرد صحیح نورونها، سیناپسها و شبکه های عصبی کورتکس مغز و همچنین تکامل صحیح شبکه های عصبی کل مغز دارد.

 

با توجه به اینکه بر اساس نتایج مطالعات مختلف، اختلالات ناشی از سروتونین را با بیماریهایی مانند اوتیسم، صرع، افسردگی و اضطراب مرتبط می دانند، اکنون محققین امیدوارند که به کمک نتایج این مطالعه و شناسایی و درک بهتر نحوه عملکرد سروتونین در مغز بتوانند با دید وسیعتری جزئیات این بیماریها را مورد بازنگری قرار دهند و روشهای درمانی موثر و کارآمدی را برای آنها ارائه کنند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1253

 



#140 Yahyaei

  • Guest
  • 125 posts
  • 126
  • Location:Iran

Posted 06 January 2016 - 09:21 PM

153-300x172.jpg

 

 

احتمال سرطانزایی سیگارهای الکترونیکی

 

 

در کنار شواهد رو به افزایشی که خطرات ناشی از استفاده از سیگارهای الکترونیکی را برای سلامت مصرف کنندگان آنها گوشزد می کنند، اکنون نتایج یک مطالعه که توسط محققین Veteran affairs San Diego healthcare system ارائه شده است، نشان می دهد که این محصولات (حتی انواعی که عاری از نیکوتین هستند) می توانند منجر به ایجاد آسیبهای سلولی شوند که نهایتاً منجر به سرطان می گردند.

 

نتایج این مطالعه، بصورت قاطع نشان می دهد که بر خلاف ادعاهای شرکتهای سازنده این محصولات، سیگارهای الکترونیکی به هیچ وجه برای مصرف کنندگان آنها ایمن نیستند؛ اما با توجه به اینکه اطلاعات محدودی پیرامون ترکیبات آنها وجود دارد و مطالعات معدودی نیز در ارتباط با ایمن بودن آنها صورت گرفته است، متاسفانه محدودیتهای قانونی که توسط برخی سازمانها مانند FDA برای تنباکو و فرآورده های آن، اعمال می شود، در مورد این محصولات وجود ندارد.

 

این محققین در طی این مطالعه با تغلیظ دود دو برند رایج از این محصولات، آنها را با کشت سلولهای انسان در شرایط آزمایشگاهی، مجاور کردند و سپس با آنالیز و مقایسه دقیق آنها با کشت سلولهای کنترل، مشاهده کردند که میزان آسیب دیدگی DNA و مرگ و میر سلولهای مجاور شده با دود این محصولات، به میزان معناداری بالاتر از گروه کنترل است.

 

البته مشاهدات این مطالعه نشان می دهد که مجاورت با دود این محصولات انواع مختلفی از آسیبها را در سلولها ایجاد می کند که شکسته شدن مولکول DNA، تنها یکی از این آسیبها می باشد. لازم به یادآوری است که مولکول DNA، ساختار مارپیچ دو رشته ای دارد که در صورت ایجاد هر نوع آسیب در ساختار آن، حتماً مکانیزمهای ترمیمی سلول باید وارد عمل شوند و آسیب ایجاد شده را اصلاح کنند چرا که در غیر اینصورت، این نوع آسیب ها گاهی به تنهایی و گاهی در صورت انباشته شدن می توانند منجر به ایجاد سرطان شوند.

 

از جمله اختلالات دیگری که به وفور در این سلولهای مجاور شده با بخار این محصولات، قابل مشاهده بود، فعال شدن پروسه های منجر به آپوپتوزیس و نکروزیس در آنها بود که در هر دو حال منجر به مرگ این سلولها می شد.

 

در این مطالعه، بخش عمده بررسی ها بر روی لاینهای سلولهای اپیتلیال نرمال صورت گرفت که فراوانترین سلولها در بدن انسان می باشند. همچنین در مورد سیگارهای الکترونیکی نیز دو برند رایج انتخاب شد که یکی از آنها حاوی نیکوتین و دیگری عاری از نیکوتین بود. هر چند که ایجاد آسیبهای گسترده سلولی توسط سیگار الکترونیکی نیکوتین دار قابل پیش بینی بود اما میزان آسیبهای ایجاد شده توسط برند عاری از نیکوتین نیز قابل ملاحظه و قابل تامل بود.

 

بر اساس نتایج مطالعات مختلف، مضر بودن نیکوتین برای سلامت و ادامه حیات سلولها، امری کاملاً قطعی و پذیرفته شده است اما در مورد سیگارهای الکترونیکی به نظر می رسد که عامل یا عوامل دیگری نیز سبب آسیب زدن به سلولها می شوند چرا که در برند نیکوتین دار، علیرغم وجود این ترکیب سرطانزا، مقدار آن در حدی نیست که در صورت مجاورت سلولها با آن، این طیف گسترده از تغییرات سلولی در آنها ایجاد شود و در نوع غیرنیکوتین دار هم که محصول کاملاً عاری از نیکوتین است اما باز هم آسیبهای جدی در سلولهای مجاور شده با دود آنها، قابل مشاهده بود.

 

از اینرو این محققین اکنون در حال بررسی سایر ترکیبات این محصولات هستند که با توجه به انحصاری بودن فورمولاسیون آنها، کار چندان ساده ای نیست. از جمله ترکیبات شیمیایی کارسینوژن که حدس زده می شود در این محصولات وجود داشته باشد، فرمالدئید است که البته میزان ایجاد و تاثیر آن به عنوان یک ترکیب سرطانزا بستگی به ولتاژی دارد که در این سیگارهای الکترونیکی، استفاده می شود.

 

ترکیب محتمل دیگر در این ارتباط، Diacetyl می باشد که از آن به عنوان بخشی از اسانس در این محصولات استفاده می شود و بر اساس نتایج برخی مطالعات، می تواند سبب ایجاد بیماریهای ریوی شود.

 

با توجه به اینکه در حال حاضر نزدیک به 500 برند مختلف از سیگارهای الکترونیکی در بازار وجود دارد که در آنها بیش از 7000 اسانس مختلف شناسایی شده است، این محققین به منظور شناسایی تمامی ترکیبات کارسینوژن محتمل، کار بسیار دشواری را در پیش دارند.

 

هر چند که شرایط سلولها در کشتهای آزمایشگاهی با شرایط آنها در بدن موجود زنده، به طور کامل قابل انطباق نیست اما با اینحال، این مشاهدات و نتایج، زنگ خطر را بطور جدی در ارتباط با این محصولات به صدا درآورده است و این واقعیت را نشان می دهد که ترکیب یا ترکیباتی در این محصولات وجود دارد که به شدت پتانسیل سرطانزایی دارند و بر خلاف آنچه که شرکتهای سازنده آنها ادعا می کنند، به نظر نمی رسد این محصولات نسبت به سیگارهای عادی، چندان هم ایمن تر باشند. 

 

منبع:

http://www.iranlongevity.com/?p=1257

 



#141 ilia

  • Topic Starter
  • Guest, Moderator
  • 614 posts
  • 255
  • Location:Israel

Posted 20 July 2016 - 07:58 PM

Dear Ali. Please contact me. Thanks. ilia







Also tagged with one or more of these keywords: longevity, persian

26 user(s) are reading this topic

0 members, 26 guests, 0 anonymous users